- 4803
- 1000
- 1000
- 1000
مرد هیزم شکن و مار سفید
پیرمرد هیزم شکنی با سه دخترش در نزدیکی جنگلی زندگی می کرد.
از ایرانصدا بشنوید
یک روز که مرد برای جمع کردن هیزم به جنگل رفته بود صدای عجیبی شنید. با تعجب به سوی صدای رفت.
دید که مار سیاهی مار سفیدی را آزار می داد. چوبی برداشت و مار سیاه را دور کرد. هر دو مار از آنجا دور شدند.
پیرمرد مقداری از هیزم ها را برد و مقدار دیگری را برداشت. اما دید هنوز سنگین است. باز هم از هیزم ها کم کرد ولی باز هم سنگین بود.
رو به هیزم ها کرد و گفت: بگو ببینم تو دیو هستی یا جن؟ ...
دید که مار سیاهی مار سفیدی را آزار می داد. چوبی برداشت و مار سیاه را دور کرد. هر دو مار از آنجا دور شدند.
پیرمرد مقداری از هیزم ها را برد و مقدار دیگری را برداشت. اما دید هنوز سنگین است. باز هم از هیزم ها کم کرد ولی باز هم سنگین بود.
رو به هیزم ها کرد و گفت: بگو ببینم تو دیو هستی یا جن؟ ...
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
کاربر مهمان