منو
خاک من بوی محشر می دهد

خاک من بوی محشر می دهد

  • 14 قطعه
  • 278 دقیقه مدت کتاب
  • 3716 دریافت شده
نویسنده: رویا افشار
کارگردان: رضا عمرانی
قالب: نمایشی
دسته‌بندی: کتاب گویا
«پهلوان فیروز» بازوبند را به بازوی پهلوان سرابی می‌‌‌بندد. پدرخانمش از او می‌‌‌خواهد تا امسال در ماه محرم علم‌‌دار باشد. به‌‌علّت ممنوعیت برگزاری مراسم محرّم، همه نگران جان پهلوان سرابی‌اند.

از ایرانصدا بشنوید

اوس محمودِ نجّار آخرین سفارش‌ها را برای برپا کردن تکیه در راسته‌ی آهنگرها به شاگردش (صادق) می‌کند. ناگهان سرو‌‌کله‌‌ی پیرزنی پیدا می‌شود. پیرزن برای تهیه‌‌ی نردبان به آن‌جا رفته تا بتواند اسباب‌هایش را از پشت بام به پایین بیاورد. صادق به سفارش صاحب‌کارش همراه پیرزن می‌‌رود تا اسباب‌‌ها را پایین بیاورد. دغدغه‌ی پیرزن بیشتر به‌‌خاطر پرده‌ی محرّم است که به وصیّت پسرش، هرسال باید برای مردم عزادار پرده‌خوانی کند. اوس محمود بعد از رسیدگی به کار پیرزن، به قهوه‌خانه‌‌ی آقا سلطان رفت.
از طرف دیگر در زورخانه‌‌ی تبریز، بعد از صدای زنگ و ضربه‌‌ی مرشد، «پهلوان فیروز همّتی» بعد از رخصت از پهلوانان و نایب زورخانه، بازوبند پهلوانی را بر بازوی پهلوان جوان «احمد سرابی» بست. احمد سرابی که در هیچ شرایطی حاضر نبود بازوبند را به بازویش ببندد، به اصرار پهلوان همتی راضی به این کار شد.
بشیر توکلی، پدر همسر احمد سرابی، یک شب قبل از محرم تصمیم گرفت به منزل دخترش «نرگس» برود. او به همراه همسرش (فاطمه) که میانه‌‌ی خوبی با شوهر دخترش ندارد، به آنجا رفتند....

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

5

فصل ها

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • خیلی خوب بود❤❤
  • یا حسین(ع)
  • خدا خیرتون بده . بالای ده بار اشکم را در آورد ....
  • لذت بردم. قصه های پهلوانان ایرانی خیلی قشنگه .. مروت . جوانمردی که این روزها کمتر دیده میشه به خوبی درین قصص نهفته. ممنون. ایرانصدا سعید حسینپورم
  • سلام لذت بردم از مرام پهلوانی واز تشکر میکنم از نویسنده محترم و تشکر ویژه از ایران صدای زیبا
  • با سلام بسیارتا بسیار داستان قشنگ و آموزنده ائ بود ای کاش همه ایران صدا را نصب میکردند
  • پا به پاش اشک ریختم
  • با سلام وخدا قوت متشکرم از اهالی محترم وزحمت کش رادیو نمایش واقعن خداوند خیرتان بدهد بابت همه ای نمایشهایکه ساختین ممنون

تصاویر

کتاب گویا