این داستان دربارهی مردی به نام «بلواس» است که در خانهاش درخت انگوری به نام «رزانه» دارد. یک سال در روستای بلواس خشکسالی میشود و ....
بلواس در کوچه با گوسفندی که «میشک» نام دارد، مواجه میشود. او میشک را که لاغر و درمانده شده به خانه میآورد و به او برگهای رزانه را میدهد. پس از مدتی، میشک شاداب میشود و انگورهای رزانه نیز آبدار میگردند. آنگاه مردم قحطیزده به خانهی بلواس میآیند و با شیر میشک و انگورهای رزانه، گرسنگی و تشنگیشان را برطرف میکنند.
مسافر دریا، نویسنده: محمدرضا یوسفی، انتشارات مدرسه (سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی)، سال 1375.
بلواس در کوچه با گوسفندی که «میشک» نام دارد، مواجه میشود. او میشک را که لاغر و درمانده شده به خانه میآورد و به او برگهای رزانه را میدهد. پس از مدتی، میشک شاداب میشود و انگورهای رزانه نیز آبدار میگردند. آنگاه مردم قحطیزده به خانهی بلواس میآیند و با شیر میشک و انگورهای رزانه، گرسنگی و تشنگیشان را برطرف میکنند.
مسافر دریا، نویسنده: محمدرضا یوسفی، انتشارات مدرسه (سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی)، سال 1375.
از ایرانصدا بشنوید
این داستان که برای گروه سنی «ب» و «ج» نوشته شده است، از خشکسالی و قحطی در روستایی حکایت میکند. اهالی روستا گرسنه و تشنهاند؛ اما درخت انگوری در روستا وجود دارد که در این شرایط، سبز و پربار است و اهالی را از مرگ نجات میدهد.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
نظری ثبت نشده است