«هاشم» که از قاچاقچیهای قدیم زابل است، ده سالی است که دیگر قاچاق نمیکند و به کار زراعت مشغول است. اما مجبور شده به خاطر پول عمل قلب همسرش مخفیانه قاچاق کند. او پشیمان میشود و مواد مخدر را دور ریخته و قاچاقچیان را به پلیس لو میدهد.
از ایرانصدا بشنوید
«عماد» و پسرش «شهرام» از «هاشم» که پنجاه و هفت ساله و از قاچاقچیهای قدیم زابل است، خواستهاند تا باری را برایشان قاچاق کند. هاشم ده سالی است دیگر قاچاق نمیکند و به کار زراعت مشغول است.
«حلیمه»، همسر هاشم، میفهمد که او قصد سفر دارد و نگران است که هاشم دوباره سراغ کار خلاف برود. هاشم به خاطر جور کردن پول عمل قلب حلیمه قصد دارد مخفیانه قاچاق کند، اما حلیمه اصرار میکند همراه او به این سفر برود. هاشم هم به ناچار قبول میکند که به پابوس «امام رضا (ع)» بروند، ولی از آنجا حلیمه را به تهران، نزد خواهرش، بفرستد تا وی چیزی از کار هاشم نفهمد. اما حلیمه که به او مشکوک شده است، در مشهد میگوید که آنجا میماند تا هاشم برگردد و قسم میخورد که اگر برای جورکردن پول عمل وی کار خلاف بکند، او را ترک میکند.
شهرام و پدرش در هتل منتظر آمدن هاشم هستند. ولی او به آنها خبر میدهد که به دلیل بسته بودن راه، یک روز دیرتر میآید. در این هنگام «سرهنگ رضایی» وارد اتاق آنها میشود. هاشم نزد حلیمه بازگشته و برای او اعتراف میکند که عهد ده سالهاش را با امام رضا شکسته و با دو کیلو هروئین به مسافرت آمده تا آن را به بجنورد ببرد و پول عمل وی را جور کند، اما درنهایت او پشیمان شده و همه مواد را دور میریزد و قاچاقچیان را هم به پلیس لو میدهد.
«حلیمه»، همسر هاشم، میفهمد که او قصد سفر دارد و نگران است که هاشم دوباره سراغ کار خلاف برود. هاشم به خاطر جور کردن پول عمل قلب حلیمه قصد دارد مخفیانه قاچاق کند، اما حلیمه اصرار میکند همراه او به این سفر برود. هاشم هم به ناچار قبول میکند که به پابوس «امام رضا (ع)» بروند، ولی از آنجا حلیمه را به تهران، نزد خواهرش، بفرستد تا وی چیزی از کار هاشم نفهمد. اما حلیمه که به او مشکوک شده است، در مشهد میگوید که آنجا میماند تا هاشم برگردد و قسم میخورد که اگر برای جورکردن پول عمل وی کار خلاف بکند، او را ترک میکند.
شهرام و پدرش در هتل منتظر آمدن هاشم هستند. ولی او به آنها خبر میدهد که به دلیل بسته بودن راه، یک روز دیرتر میآید. در این هنگام «سرهنگ رضایی» وارد اتاق آنها میشود. هاشم نزد حلیمه بازگشته و برای او اعتراف میکند که عهد ده سالهاش را با امام رضا شکسته و با دو کیلو هروئین به مسافرت آمده تا آن را به بجنورد ببرد و پول عمل وی را جور کند، اما درنهایت او پشیمان شده و همه مواد را دور میریزد و قاچاقچیان را هم به پلیس لو میدهد.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
نظری ثبت نشده است