- 3247
- 1000
- 1000
- 1000
تندیس گمشده
«آنتونیو» مجسمه‌ساز و همسرش «ماریا» و پسر ده ساله‌شان «رِمو» در زمین وسیعی به نام «مونته ماریو» زندگی می کردند. پسر بزرگشان «آلبرتو» به مدرسه ی شبانه‌روزی رفته بود....
از ایرانصدا بشنوید
... برای همین هر روز به کارگاه خود که در گوشه‌ای از مونته ماریو بود می رفت و فقط موقع ناهار نزد خانواده می آمد. یکی از روزها آنتونیو نامه‌ای از دوست قدیمی اش «مئولودوویکو» دریافت کرد. مئو در نامه نوشته بود تا دو هفته ی دیگر به مونته ماریو می آید.
سرانجام روز موعود فرا رسید و مئو وارد مونته ماریو شد. آنتونیو اتاق اقامت مهمان را به او نشان داد و سپس با هم به کارگاه مجسمه‌سازی رفتند. مئو در آنجا به آخرین مجسمه آنتونیو نگاهی انداخت و آن را شاهکار نامید. مئو دلش می خواست درباره آنتونیو بیشتر بداند به همین سبب، بعد از نیم ساعت استراحت به طبقه ی بالا رفت و با خانم ماریا کمی حرف زد و متوجه شد که مشکلاتی در راوبط آنتونیو و ماریا وجود دارد؛ در همان حال آنتونیو به آنجا آمد و مئو را به دیدن مناظر طبیعی در مونته ماریو دعوت کرد.
روز بعد آنتونیو با نگریستن به آلبوم دوویکو به یاد دوران کودکی خود افتاد و با یادآوری خاطره‌های مادر خود گریست. آن‌گاه مئو رفت برای آنتونیو آب بیاورد و درضمن از او خواست تا در اطراف مونته ماریو قدم بزنند....
سرانجام روز موعود فرا رسید و مئو وارد مونته ماریو شد. آنتونیو اتاق اقامت مهمان را به او نشان داد و سپس با هم به کارگاه مجسمه‌سازی رفتند. مئو در آنجا به آخرین مجسمه آنتونیو نگاهی انداخت و آن را شاهکار نامید. مئو دلش می خواست درباره آنتونیو بیشتر بداند به همین سبب، بعد از نیم ساعت استراحت به طبقه ی بالا رفت و با خانم ماریا کمی حرف زد و متوجه شد که مشکلاتی در راوبط آنتونیو و ماریا وجود دارد؛ در همان حال آنتونیو به آنجا آمد و مئو را به دیدن مناظر طبیعی در مونته ماریو دعوت کرد.
روز بعد آنتونیو با نگریستن به آلبوم دوویکو به یاد دوران کودکی خود افتاد و با یادآوری خاطره‌های مادر خود گریست. آن‌گاه مئو رفت برای آنتونیو آب بیاورد و درضمن از او خواست تا در اطراف مونته ماریو قدم بزنند....
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
آسیب ها
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
-
-
-
کاربر مهمان