منو
ساده مثل آفتاب

ساده مثل آفتاب

  • 8 قطعه
  • 150 دقیقه مدت کتاب
  • 4513 دریافت شده
نویسنده: وحید کیارسی
کارگردان: جواد پیشگر
قالب: نمایشی
دسته‌بندی: رمان و داستان
شهید «رجایی» در عرصه مبارزه هیچ گاه دچار غرور و بی‏ احتیاطی نشد و هرگز مبارزاتش را منحصر به همکاری با یک گروه و جمعیت و سازمان نکرد؛ کم سخن می‏ گفت و بیشتر تأمل می‏ کرد و هنگام اظهارنظر، بسیار سنجیده، مطالب خویش را بیان می‏ کرد.

از ایرانصدا بشنوید

محمدعلی رجایی در قزوین متولد شد و در چهار سالگی پدر خود را از دست داد. او از کودکی در حجره خرازی دایی‌اش مشغول به کار شد و چندسال بعد در سن پانزده سالگی، به درخواست برادرش که در تهران کار می‌کرد، همراه با مادر به تهران رفت و در بازار مسگری مشغول به کار شد. هر روز از صبح زود تا غروب کار می‌کرد و شب ها نیز در کلاس‌های درس مدرسه حاضر می‌شد. او از کودکی به فکر پیشرفت بود و از آنجا که این کار، او را راضی نمی‌کرد به دنبال کار دیگری گشت؛ در حالی که از این حجره به آن حجره برای کار می رفت، دوست خود «محمد شیروانی» را دید.
محمدعلی ساده بود، مثل آفتاب؛ سخاوتمند بود، مثل آفتاب و سرتاسر عمر نه چندان بلندش، زحمت کشید و خدمت کرد؛ از آهنگری و دست‌فروشی گرفته تا معلمی، چند ماهی از کارش در مدرسه نگذشته بود که شهربانی او را احضار کرد. معلم جوان دلش را با نام و یاد خدا محکم کرد و به شهربانی رفت.
محمدعلی، در جوانی به نیت برقراری آزادی و عدالت، وارد مبارزات سیاسی شد. وی به همراه آقای طالقانی که از انسان های وارسته، آگاه و مؤمن آن زمان بود، مبارزات خود را آغاز کرد و همچنین به توصیه مادر، با یکی از دخترهای فامیل به نام «عاتقه صادقی» ازدواج کرد؛ اما دو ماه بعد از ازدواج به دست ساواک بازداشت شد؛ ولی به این دلیل که مدرکی علیه او پیدا نشد، بعد از گذشت پنجاه روز آزاد شد.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

4

محتوا و داستان

5

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

تصاویر

کتاب گویا